آن زمان که اشک چشمم آب کارم می شود
- شناسه خبر: 4299
- تاریخ و زمان ارسال: 5 اردیبهشت 1404 ساعت 17:05
- بازدید : 75
- نویسنده: گلبرگ تبریز

روایت گلبرگ تبریز از زندگی هنرمند پانگار
گزارش از طاهر خیری
اشاره: هنر احساس و احساس در هنر را بلد بود.ایمان قلبی داشت معلولیت محدودیت نمی آورد و می توان با فعل خواستن و داشتن اراده به رشد و تعالی رسید.او به نداشته هایش نیاندیشید بلکه داشته هایش را پاس داشت و با هنر نقاشی به تعالی رسید.رحیم عظیمی هنرمند پانگاری که برق دست هایش را گرفت اما زانوی غم بغل نگرفت.از خود شناسی به خداشناسی رسید.او اکنون شاکر خداوند است، قدر پاهایش را می داند و می بوسد.
گفتگوی ما با این هنرمند پانگار در یک عصر بهاری اردیبهشت ماه به همراه گروه دیدار با مفاخر آذربایجان انجام شد که در زیر می خوانید.
15 اسفند سال ۱۳۷۰ در روستای عیش آباد شهرستان مرند به دنیا آمد.کودکی 10 ساله بود.رویاهای شیرین و بزرگ در سر داشت.می خواست نقاشی چیره دست شود تا تحسین همگان را برانگیزد.اما چرخ روزگار مطابق دنیای کودکی اش نچرخید و زمانی که در کلاس چهارم تحصیل می کرد هر دو دست خود را بر اثر برق گرفتگی از دست داد. ۱۱ اردیبهشت ۱۳۸۱ استاد رحیم عظیمی در طول عمر پرفراز و نشیب اش دو بار به دنیا آمد. یک بار با دو دوست و بار دیگر بدون دست.
این هنرمند پانگار در بیان شرح حال خود می گوید: پس از برق گرفتگی و قطع دستانم یک سال طول کشید تا به روال زندگی عادی خود برگردم. در زمان کودکی فکر می کردم که روزی دستهای من مثل سابق رشد خواهد کرد، اما وقتی که به سن بلوغ رسیدم فهمیدم که تا آخر عمر از نعمت دستهایم محروم خواهم ماند.اینگونه شد که با معجزه الهی به قدرت پاهایم پی بردم و اکنون پس از سالها ممارست تمام آثار هنری ام را مدیون پاهایم هستم و همیشه پاهایم را می بوسم و شکرگذار خدای متعال هستم.
عظیمی با بیان اینکه از کودکی به نقاشی علاقه داشتم و برای کودکان نقاشی می کشیدم، ادامه می دهد: در سن ۱۰ سالگی درک زیادی از زندگی نداشتم، اما به مرور زمان به مرحله خودشناسی رسیدم و سپس خدا را در وجود خود یافتم. به مرحله خداشناسی رسیدم و در آن زمان قدرت و کرامت پروردگار را در وجودم احساس کردم. پس از مدتی فعالیت در ورزش و خوانندگی به این نتیجه رسیدم که سرنوشت من با نقاشی گره خورده است و به غیر از نقاشی و نگارگری هیچ فعالیتی حال مرا خوب نمی کند. با وجود اینکه اساتید نقاشی می گفتند کار هنری درآمد ندارد، اما من به پشتوانه سوره ای در قرآن که خداوند در آن به قلم قسم یاد کرده است، فعالیت در این هنر را شروع کردم.با این اوصاف باید بگویم که من نگارگری را انتخاب نکردم بلکه نگارگری مرا انتخاب کرد.
هنرمند مینیاتوریست تبریزی با اشاره به اینکه پس از برق گرفتگی و قطع دستانم با افت تحصیلی مواجه شدم،می افزاید: وقتی از مدرسه به خانه می آمدم به سقف خانه نگاه می کردم و با گریه می گفتم خدایا چرا من. ولی مواظب بودم مادرم از غم من خبر نداشته باشد. مادری که به کمک های او برای دوباره برخواستن و توانستن مدیونم. وقتی روی تخت بیمارستان بودم، قدرت گرفتن خودکار با انگشتان پایم را نداشتم و مادرم اولین نفری بود که خودکار را لای انگشتان پایم قرار داد و مدتها خودکار بی اختیار از لای انگشتانم به زمین می افتاد، اما پس از تمرین زیاد موفق شدم قلم را حفظ و شروع به ترسیم آثار هنری کنم.
وی ادامه می دهد: عشق به هنر نقاشی سراسر وجودم را فرا گرفت و بی اختیار قطره اشکی از سر شوق بر کارم ریخت. معتقدم هر باوری که به خود داریم در نهایت تبدیل به واقعیت می شود و من ایمان داشتم که می توانم.خدا را در وجودم حس کردم می خواست بگوید رحیم عظیمی بدون دست هم می توانی زندگی کنی.پس بلند شو.خدا خواست مرا امتحان کند تا قدرتش را نشان دهد من نیز برخاستم و از چالش هایم سربلند بیرون آمدم.
عظیمی با اعلام اینکه اولین جایزه نقاشی را در مرند گرفتم و همین عامل انگیزه ای مضاعف برایم شد، خاطرنشان می کند: با شور و شوق خاصی وارد هنرستان شدم و نگارگری را انتخاب کردم.اگر همه 10 درصد تلاش می کردند تلاش و پشتکار من 100 درصد بود.مدتی گذشت و من زیر نظر اساتیدم مقام های اولی در منطقه و استان کسب می کردم. دیپلم گفتم و سپس در رشته نقاشی وارد دانشگاه شدم و رتبه اول دانشگاه را به خود اختصاص دادم.
مینیاتوریست پانگار با تاکید به اینکه تمام کارهای شخصی خودم را با پاهایم انجام می دهم، اظهار می کند: همیشه شکرگذار خالقم هستم که استعداد و توانایی دستانم را به پاهایم داد و معتقدم هرگز ناتوانی نمی تواند بر من غلبه کند و امیدوارم روزی با تکنولوژی پیوند دست بتوانم دستهای خود را باز یابم.اما من آنقدر تمرین، تمرین،تمرین کردم تا توانستم. خودکار را لای پایم گذاشتم و کشیدن نقاشی را شروع کردم.
وی که همسرش نیز هنرمند نقاش است، در باره فراوانی آثارش می گوید: آثارم را اغلب با مضامین اجتماعی و عاشقانه می کشم و تعداد آثاری که کشیده ام زیاد هست و شمارش نکردم.عاشقانه این هنر را دوست دارم و تمام وقتم به نگارگری و کشیدن نقاشی صرف می شود.
عظیمی با بیان اینکه به علت تامین امرار معاش خانواده اثرهای فاخرم را با نازلترین قیمت فروختم،یادآور می شود: معتقدم فروش آثار هنری، فروش احساس یک هنرمند است و دلش تا ابد پشت آن اثر می ماند.زندگی مانند نقاشی کردن است در نقاشی قلم را به هر سو که ببریم می توانیم اثری متفاوت خلق کنیم.در زندگی هم جهت انتخاب هایمان را به هر جهت که ببریم اتفاقات مختلفی را به وجود خواهیم آورد.