تبریزم
- شناسه خبر: 3840
- تاریخ و زمان ارسال: 1 فروردین 1404 ساعت 20:55
- بازدید : 21
- نویسنده: گلبرگ تبریز

گلبرگ تبریز. تو زادگاه من نبودی اما از همان دهسالگی در حصار دیوارهای سنگیات گرفتار شدم گامی که در کوچههایت نهادم بوی غربتی کهنه در رگهایم دوید زخمی که هرگز التیام نیافت دیوارهایت به سردی برفهای سهند نگاههایت به سنگینی تاریخت و روزگارت جز زخم و طعنه، هیچ تحفهای برایم به ارمغان نیاورد هر قدمی که در تو برداشتم مرا به اندوهی که در نفَسهایت جاری بود گره زد حسادتی که در سایه سار خیابانت کمین کرده بود فتنهای که در پس لبخندهایت پنهان بود و سرنوشتی که میان بی رحمی هایت برایم رقم خورد در رستورانهایت بوی هجران را استشمام کردم کافههایت تلخترین وداعها را به یاد دارند و در محراب دانشگاههایت پیوندهایی را دیدم که از سر اجبار بودند نه عشق چه رنجی است که سرزمینی که باید مأمن رؤیاها باشد به قتلگاه امیدها بدل شود در خیابانهای پیچ در پیچت بارها چون شیشه بر سنگ شکستهام در ازدحامشان هزاران بار ایستادهام و در میان دیوارهای بلندت پژواک گریههایم را شنیدهام با اینهمه تو خانهام شدی شهری که بر من سخت گرفت و گاه نوازشم کرد بارها از تو گریختم شهرهای بسیاری را پیمودم خواستم بدیلی برایت بیابم جایی که داغهایت را فراموش کنم اما نتوانستم شهرهای زیبا و پرزرق و برق دنیا را دیدم خواستم تو را با آنها عوض کنم اما نشد تو رازی عمیق در دل داری تبریز تو بیکرانی با آنکه سرد و خاموشی اما نازنینی و استوار تو را نمیتوان جایگزین کرد تو یگانهای تو یکی یه دونهای تو تبریزی تو هم غریبی حسرتت را دارند اما زخمت را نه نامت را میبرند اما معنایت را نمیفهمند تو را به زانو درمیآورند اما همچون ققنوس دوباره از خاکستر خویش برمیخیزی زخمی و تنها اما جاودانه با تمام تلخیها هنوز هم مهر تو در رگهایم جاری است هنوز هم اگر از تو دور شوم دلتنگیات روحم را میخراشد هنوز هم اگر از همان کوچههایی که هزار بار در آنها شکستهام عبور کنم انگار تمام غصههایم را از من میگیری
تبریز ای شهری که تو را به اجبار در غربت نشاندهاند که دستهایی در سایهها کمر به خاموشیات بستهاند اما هنوز هم تاجی بر سر تمام شهرهای دنیایی که هیچ طوفانی یارای از هم گسستن پیوندم را با تو را ندارد
به قلم دکتر سحر توحیدی- دکترای مهندسی معماری
استاد دانشگاه ملی آنکارا