وقتی ترحم سرمایه میسازد؛ روایت تکدیگری مدرن در تبریز
- شناسه خبر: 5207
- تاریخ و زمان ارسال: 29 مرداد 1404 ساعت 11:28
- منبع: نگاه آذربایجان
- بازدید : 40
- نویسنده: گلبرگ تبریز

گلبرگ تبریز. طاهره اشرفیان. در شهری که حافظه ندارد،
در تکرار بیپایان روزمرگی،
هر روز با چهرههای تکراری مواجه میشویم که گویا به بخشی از منظرهی شهر تبدیل شدهاند.
زن جوان و پیرزنی که پیشتر کنار هم دیده میشدند، حالا خیابان را میان خود تقسیم کردهاند—یکی بالای خیابان را قرق کرده، دیگری پایین را.
دیگر خبری از شیفتی کار کردن نیست؛ انگار هرکدام صاحب قلمرویی شدهاند.
این تغییر نهتنها نشانهای از استمرار حضورشان است، بلکه از نوعی نظم پنهان در دل بینظمی شهری حکایت دارد.
خیابان؛ محل اجرای گدایی حرفهای
تکدیگری دیگر واکنشی به فقر نیست.
در بسیاری موارد، با برنامهریزی، انتخاب موقعیت، و استفاده از عناصر احساسی انجام میشود.
از کودک و نسخه پزشکی گرفته تا ظاهر آبرومند و چادر تمیز.
تقسیم قلمرو میان متکدیان، نشانهای از حرفهای شدن این پدیده است.
اینها نه نیازمند، بلکه مجریان یک نمایش روزانهاند—با استراتژی، با نظم، با تکرار.
درآمد روزانهی برخی از این افراد، از درآمد اکثر مردم بیشتر است؛
و این یعنی ترحم، به سرمایه تبدیل شده—بیمالیات، بینظارت، و بیپاسخگویی.
شیفت، ماسک، نسخه، کارت؛ طراحی دقیق فقر
در برخی نقاط شهر، تکدیگری با نظم شیفتی و رعایت ظاهر انجام میشود.
دو زن، یکی جوان و دیگری پیر، بهصورت نوبتی در یک نقطه ظاهر میشدند.
حالا خیابان را میان خود تقسیم کردهاند، با ماسک، با فاصله، با برنامه.
ماسک نه برای سلامت، بلکه برای کنترل تصویر.
نسخهی پزشکی کهنه، نه برای درمان، بلکه برای جلب ترحم.
کارت بانکی آماده، نه برای تسهیل کمک، بلکه برای القای اعتماد.
اینها ابزارهای گدایی شیکاند—نه التماس، بلکه استراتژی.
در چنین صحنهای، خیابان دیگر محل عبور نیست.
صحنهی نمایش است.
و این نظم، حاصل خلأ نظارت رسمی و بیتفاوتی عمومیست.
مردم؛ حافظه کوتاه، احساس بلند
مردم بارها گزارش گدایان میلیونر را دیدهاند.
بارها شنیدهاند که برخی متکدیان درآمدی بالا دارند.
اما باز هم پول میدهند.
باز هم میگویند: «شاید واقعاً نیاز داشته باشد.»
و این یعنی حافظه اجتماعی پاک شده، و احساسات بیتحلیل جای عقل را گرفتهاند.
در حالیکه نیازمند واقعی، مسیر مشخصی دارد:
بهزیستی، کمیته امداد، موسسات خیریه.
اما گدای شیک، فقط خیابان دارد.
فقط داستان دارد.
فقط مهارت در جلب ترحم.آمار گدای میلیاردر تبریزی
در تیرماه ۱۴۰۴، یکی از متکدیان شناختهشده تبریز در مناطق پرتردد مانند بازار و میدان ساعت، توسط عوامل شهرداری و کلانتری شناسایی شد.
طبق گزارش اقتصاد آنلاین به نقل از خبر فوری، این فرد تنها در ۳ ساعت، ۳۸ میلیون ریال درآمد داشته—یعنی ساعتی حدود ۳ میلیون و ۸۰۰ هزار تومان.
درآمد هفتگی او به حدود ۳۸۰ میلیون ریال میرسید و مبالغ بهطور مرتب در بانک سپردهگذاری میشد.
رقمی که از درآمد روزانهی اکثر مردم فراتر میرود—در شهری که زمانی با افتخار «شهر بدون گدا» نامیده میشد.
اینستاگرام؛ خیابان جدید گدایی
در عصر اسکرول و لایک، فقر هم فیلتر دارد.
دیگر کسی کنار خیابان نمینشیند؛ بلکه در قاب اینستاگرام ظاهر میشود.
با کپشنهای حسابشده، با عکسهای دردآلود، با شماره کارت در انتها.
«یه مادر تنها با یه بچه کوچیک…»
«اگه میتونی، یه مبلغ کوچیک بریز…»
اینها نه جملات اتفاقی، بلکه فرمولهای ترحمسازی دیجیتالاند.
در این فضا، گدایی نه با دست دراز، بلکه با داستانهای تنظیمشده انجام میشود.
نه با لباس پاره، بلکه با نور مناسب و زاویهی درست.
نه با التماس، بلکه با روایتهایی که همدلی میسازند، نه حقیقت.
اینستاگرام، خیابان جدیدیست.
با مخاطبانی که نه عبور میکنند، بلکه اسکرول میکنند.
با فالوئرهایی که نه میپرسند، بلکه لایک میزنند.ترحم بیهدف؛ تزئین فقر، نه درمان آن
بیتفاوتی عمومی، ناتوانی نهادها، و احساسات بیتحلیل مردم، همه در شکلگیری و تثبیت این پدیده نقش دارند.
کمک بدون شناخت، نهتنها مشکل را حل نمیکند، بلکه آن را تثبیت میکند.
آگاهی، تفکیک نیاز واقعی از نمایش فقر، و هدایت کمکها به مسیرهای درست، تنها راه کاهش این پدیدهاند.
ترحم بیهدف، فقط فقر را تزئین میکند.نه حلش میکند،نه کمش میکند__فقط قشنگ ترش میکند.