
خدا کند که بمیرم وطنفروش نباشم!
گلبرگ تبریز. قمر طالبی. در شبهایی که آسمان کشور از درخشش ستارهها تهیست و تنها نور آتش در دوردستهاست که بر پهنهی تاریکی میرقصد، در همان شبهایی که کودکی از خواب میپرد؛ نه با صدای رویای بازی، که با فریاد موشکی که آسمان را میشکافد و بر خاک میافتد… در میانهی این اضطرابها و ویرانیها، آنچه بیش از هر انفجاری جگر را میسوزاند، صدای خیانت است؛ صدای ترک برداشتن ایمان در سینههایی که از دل همین خاک روییدهاند و حالا دست در دست دشمن گذاشتهاند. چگونه میشود پذیرفت که دستی از درون، قلب وطن را نشانه گرفته؟ چگونه میشود باور...








