
حامد عاطفیفر؛ رفیقی که جاودانه شد
گلبرگ تبریز. تو ای رفیق شفیق و عزیزم، چگونه باور کنم رفتنت را؟ نبودنت را؟ چه زود کوچ کردی و چه خالیست جای تو در قلب من. مرد! چه رازی در وجودت نهفته بود که پس از رفتنت، همه را سوگنامهنویس خود کردی؟ هر کس به شیوهای اشک میریزد، و از مرسلهٔ قلم خود دردنامهای از فراق تو میچکاند. درد نبودنت جانکاه است؛ شمع وجودت ذرهذره آب شد و ما را در داغی بزرگ نشاند. داغ برادر، داغ دوست، داغ مشاوری دلسوز… برای من تحملناپذیر است. هنوز نمیتوانم به نبودنت تن دهم. خبر رفتنت را در فضای مجازی میبینم و...







